من اولین نفری بودم كه در ایران با عصا ورزش میكردم. در دوران سربازی، 10 سال خدمت بودم كه پای من را در بیمارستان كاشانی اصفهان قطع كردند و من به تهران برگشتم. بعد از حدود 8 ماه و پساز خوب شدن جراحتهای پایم مجدد به جبهه بازگشتم.
به گزارش ایسنا،ولی الله پوراحمدی جانباز هشت سال دفاع مقدس، مربی فوتبال و قاری بینالمللی قرآن میگوید:
پس از آغاز جنگ تحمیلی و اعزام به جبههها در چند عملیات شركت كردم اما سال 61 در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس در جاده اهواز- خرمشهر در محاصره دشمن قرار گرفتیم كه پس از طی كردن كیلومترها راه و عقبنشینی ناگهان احساس كردم یك چیزی به پایم اصابت كرد و در همانجا بود كه یكی از پاهایم را از دست دادم. بعد از بهبودی، مجدد به جبهه بازگشتم و تا آخرین عملیات یعنی عملیات مرصاد در آنجا بودم. به فوتبال علاقه بسیاری داشتم و فوتبالیست بسیار خوبی بودم و در دسته یك تهران بازی میكردم. بعد از برگشت از جبهه مدرك مربیگری فوتبال گرفتم كه ثمره آن شاگردانی همچون محمد نوازی، ابراهیم شكوری و میثم منیعی بودند. ورزش برای من هیچ محدودیتی نداشت البته نمیتوانستم فوتبال بازی كنم ولی بعد از گرفتن مدرك مربیگری به تیم فوتبال جانبازان و قطع عضوها پیوستم. ازآنجایی كه قاری بینالمللی قرآن هم هستم برای تمرین تنفس بچهها كلاس فوتسال برگزار كردم.
من فوتبالیست خوبی بودم و در سه رشته تخصصی مهارت داشتم. بعد از قطع پایم از خدا خواسته بودم كه حنجرهام آسیب نبیند. حنجره ام سالم ماند ولی دیگر فوتبال هم نمیتوانستم بازی كنم و به سراغ مربیگری رفتم. عاشق فوتبال بودم و به همین علت سراغ این رشته ورزشی رفتم و خداوند به من كمك كرد تا توانستم مدرك مربیگریام با افراد سالم بگیرم. البته این كه یك فردی اعضای بدنش قطع باشد و مدرك مربیگری را بگیرد غیرقابل قبول است ولی من این كار را كردم. برای مربیام جای تعجب داشت كه چگونه من توانستم. ولی پساز مدتی خود او هم اینموضوع را پذیرفت و متوجه شد كه من میتوانم. بعد از ورود به تیم جانبازان، كاپیتان این تیم شدم. پساز رها كردن فوتبال قرائت و قاری قرآن را بهصورت جدی و مستمر ادامه دادم. برای شاگردان قرآنیام كلاس فوتبال دایر كردم تا علاوهبر نَفَسِ فوتبالی نَفَسِ قرائت آنها را هم تقویت كنم.
تقریباً 2 سال پیش توانستم با استفاده از ورزش وزنم را پایین بیاورم. در این دوران كلاسهایم فقط برای شاگردان قرآنی ام دایر بود. در یكی از تمرینات یكی از شاگردانم به زیر عصایم زد و به زمینخوردم و كتفم آسیب دید و دیگر نمیتوانستم ورزش كنم. چندین عمل جراحی مختلف روی كتفم انجام دادم. چه بسا یكی از ثمرات ورزش كردن تقویت روحیه است. خیلی در تمرینات و فوتبال شاد بودیم و بسیار میخندیدیم. انسان زمانیكه ورزش نمیكند طراوت و شادابی خود را از دست میدهد. امیدوارم خداوند توفیق دهد تا بعد از كرونا بتوانم آموزشهایم را مجدد شروع كنم.
من اولین نفری بودم كه در ایران با عصا ورزش میكردم. در دوران سربازی، 10 سال خدمت بودم كه پای من را در بیمارستان كاشانی اصفهان قطع كردند و من به تهران برگشتم. بعد از حدود 8 ماه و پساز خوب شدن جراحتهای پایم مجدد به جبهه بازگشتم. در جبهه در ابتدا مسئول تبلیغات گردان لشگر 27 محمد رسولالله (ص) و سپس گردان مقداد شدم. آن زمان به عنوان نیروی بسیجی رفته بودم. در آنجا مسابقات فوتبال برگزار و خودم هم بازی میكردم و همرزمانم شاهد این موضوع بودند كه من با عصا بازی میكنم.
در یك جایی داشتیم بازی میكردیم و در آن زمان عصای من زیربغلی بود. شاگردانم توپ پلاستیكی را به هوا پرتاب كرده و من با عصا میزدم. البته این موضوع در فوتسال ممنوع است اما چون من با افراد سالم بازی میكردم مشكلی نداشت. بازیكنان كرنر و اوت را با دست میزدند. در یك جایی كرنر شد و من آن را با عصا پرتاب كردم. عصای من یك پیچ بلندی داشت و توپ به آن گیر كرد و همه به دنبال توپ میگشتند درصورتیكه توپ به عصای من وصل شده بود. این خاطره جالبی بود كه به ذهنم رسید.
متأسفانه قسمت نشد كه به این جرگه بپیوندیم اما سالیان دور در همین ایام بود كه برای اسرا در محضر مقاممعظم رهبری (مدظلهالعالی) تلاوت قرآن داشتم. من میخواندم و جانبازان هم گریه میكردند و یك محفل زیبایی را ایجاد كرده بودند.
در 30 سال سابقه مربیگری فوتبال، من را بهعنوان حاج ولی میشناسند. در این منطقه هر كوچه به نام یك شهید و در هر كوچه ده ها منزل شهید دیگر وجود دارد. با توجه به اینكه من كار خطاطی هم انجام میدهم درب منازل شهدا را رنگآمیزی و خطاطی هم كردم. در این منطقه احساس غرور و افتخار میكنم.
انتهای پیام