"الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضی بِهِ شُرَكاءٌ.
انجام دهنده ظلم ، كمك دهنده ظلم و كسی كه راضی به ظلم باشد، هر سه شریك خواهند بود."
هم آسمان قصیدهای از بی كرانیاش
هم بی كرانهها غزلِ آسمانیاش
ای كالها كمال سرِ كوچهباغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانیاش
او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود
در غیبت پدر ، پسر و میزبانیاش
باغِ معارف است حدیثش ، پیمبران
حَظ میبرند موقعِ شیرین زبانیاش
از جبرئیل تا ملك الموت هركه هست
نوشیده است از لبِ جام دهانیاش
بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد
مشهد پُر است از نفسِ مهربانیاش
ششگوشه شد ضریحَش اگر بی دلیل نیست
از شش جهت گداست در این میهمانیاش
یارب مگیر فیضِ شبِ كاظمین را
هركس خوش است پیشِ عزیزان جانیاش
وقت زیارت است و عباراتش از رضاست
قربان كودكیش فدای جوانیاش
حالا كبوتران همه از مشهد آمدند
تا آسمان بام ؛ پِیِ سایبانیاش
آقایِ طوس از جگرش آه میكشد
در كنجِ حجره تا پسرش آه میكشد
اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش
اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ كوچه مادرش
جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس كه آب گفت تَرَك خورد حنجرش
قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاكی شده است حیف لبانِ مطهرش
بابالحوائج است ولی میتوان شنید
از بینِ حُجره نالهیِ موسی بن جعفرش
این دفعه میزدند به دَف تا كه جان دهد
كَف میزدند وقتِ نفسهای آخرش
از پا گرفته و بدنش میكشند...وای
تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش
خون گریه میكند لبهیِ تخته سنگها
از بَس كه خورد بر لبهیِ پلهها سرش
این پشت بام گودی گودال نیست شُكر
با پا نیامده است كسی رویِ پیكرش
شعر شهادت امام جواد(ع) حسن لطفی